Baran2008’s Blog


مریم

Posted in Uncategorized توسط baran2008 در سپتامبر 6, 2009

چقدر خوشحالم که به خاک سپردمت
خوشحال تر
به خاک رفتنت در یادم جاودانت کرد
هم کلاسی
اگر بودی مثل همه دیگران در بزرگ شدنم محو می شدی
و تنها خاطره بودی از بودنی
حالا تو تنها تجربه ام هستی
مرگ را فهمیدم
وبی سعی  باورش کردم…..وقتی دیگر تو رو نیمکت مان ننشستی

دانستم

مرگ یعنی اینجا نبودن….و جایی دیگر بودن

حتما بغل دستی هایت را خوب می خندانی ………….

فراموش نکن پاکنت را روی میز جا نگذاری

و اصلا نگران حساب نباش

…………………………..تقلب می کنیم .

5 پاسخ to 'مریم'

Subscribe to comments with RSS یا TrackBack to 'مریم'.

  1. دادو said,

    قسم خورده ام هرگاه به نام مریم رسیدم سکوت بکنم !!
    در هیچ بازی ای مانند رابطه با این نام در آچمز قرار نداشتم … شاید هم تمام معنی طلسم را با این نام درک کردم …

  2. sahel said,

    مریم من هم سالها پیش از کنارم رفت و تنهایم گذاشت … غمی را در دلم نهاد که هرگز نتوانستم با آن کنار بیایم .

  3. پاپوش said,

    😦
    از این غمگین تر هم می شد؟!!

  4. baran2008 said,

    غمی که در دل من هست خیلی بیشتر از این هاست -اگر غمزده شدید عذر خواهی می کنم
    از همه شما

  5. علی said,

    خدا بگم چه کارت بکنه ، امشب بعد از مدتها اتفاقی دوباره اینو خوندم .
    بازم همون حسی رو داشتم که اولین بار خوندمش .


بیان دیدگاه